“حس غریب پروانگی” روایت خاطرات شهید مدافع حرم علیرضا شمسی پور

"حس غریب پروانگی" روایت خاطرات شهید مدافع حرم علیرضا شمسی پور

به گزارش خبرنگار حوزه ایثارو شهادت ایرنا، ‌ شهید شمسی پور در خانواده ای مذهبی در سال ۴۲ در همدان متولد می‌شود، دوران ابتدایی را در دبستان سعدی می گذراند و متوسطه را در دبیرستان شهیدچمران، بعد از دبیرستان در سال ۶۰ برای گذراندن خدمت سربازی در لشکر ۲۸ سنندج اعزام و بعد از پایان دوره سربازی دواطلبانه وارد نیروی بسیج می شود.

این شهید بزرگوار، ‌ سال ۶۲ به مدت یک سال در پایگاه مقاومت بسیج مسجد امیرالؤمنین فعالیت می کند و رفته رفته بعد از خدمت در بسیج مقاومت وارد سپاه ناحیه همدان می شود و از سال ۶۳ که در سپاه ناحیه همدان مشغول انجام وظیفه بود، بسیار برای حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل به مناطق جنگی اعزام و بارها مجروح شده و در سه مرحله با تهاجم شیمیایی رژیم بعث عراق شیمیایی می شود.

شمسی پور در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه عراق بعد بمباران شیمیایی صدام با وجود شیمیایی شدن به مردم حلبچه که شیمیایی شده بودند کمک می کند. در اواخر جنگ فرماندهی گردان را بر عهده داشت تا جنگ به پایان رسید.

با وجود مجروحیت شیمیایی در بعد از جنگ هم لحظه ای آرام و قرار نداشت

با وجود چندین بار مجروحیت و جراحات زیاد و شیمیایی بودن در بعد از جنگ هم لحظه ای آرام و قرار نداشت و دایم برای اینکه بیاد شهدا و دوستان شهیدش باشد در مناطق جنگی حضور پیدا می کرد و برای راهیان نور روایت گری می کرد و یا برای جستجوی شهدا در کمیته تفحص شرکت می کرد و شهدا را به خانواده هایشان می رساند.

در اربعین حسینی سال ۹۴ موکبی به همراه تعدادی از دوستان همرزم در کربلا زده می‌شود که علی آقا یکی از ارکان آن موکب بود و برای خدمت به زوار امام حسین علیه السلام سر از پا نمی شناخت و بعد از برگشت از کربلا عازم سوریه شد و بعنوان یک فرمانده موثر در جنگ با داعشیان مزدور شناخته شد.

یک فرمانده شجاع و دلاور

🍃در محوری که شهید شمسی پور حضور داشت همه او را به عنوان یک فرمانده شجاع و دلاور می شناختند. فرمانده تیپ ۳۲ انصار الحسین فرمانده گردان فاطمیون در سوریه (نقش مهمی در آزاد سازی نوبل الزهرا دو شهر شیعه نشین سوریه که بعد از حدودا ۴ سال آزاد شد) داشت.

فرمانده گردان غواصی جعفر طیار بعد پایان ماموریتش در سوریه مجدداً برای پیدا کردن جسد مطهر شهدا عازم منطقه غرب کشور و خاک عراق شد و در آخرین سفرش برای پیدا کردن شهدای لشگر ۲۷ حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقه کانی‌مانگا پنجوین عراق به آنجا رفت و چندین شهید پیدا می کند که در آخرین پیامش در شبکه مجازی نیم ساعت قبل از شهادت می گوید: «اینجا شهید باران است» که به روی مین والمری رفته و یکی از پاهایش قطع و پای دیگر هم مجروح می شود و در همانجا در مورخه سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ به خیل شهدای همان عملیات می پیوندد و به آرزوی دیرینه اش می رسد.

لیلا گودرزیان فرد، "حس غریب پروانگی" را به همت انتشارات حماسه ماندگار به چاپ رسانده است.

در بخشی از این کتاب آمده است: اشک هایم آرام و بی امان بر روی گونه‌های داغم می‌غلطید. خودکاری را که در دست داشتم آهسته بر روی دفتری که روبه رویم بود کشیدم. خطوط منظم و نامنظمی در کنار هم قرار گرفتند تا امضای من شد و مهر تاییدی بر رضایتم برای ازدواج.

فکرش را هم نمی‌کردم، روزی که سند ازدواجم را امضا می‌کنم همسرم در کنارم نباشد. چند نفری که همراهم آمده بودند از نیامدن داماد کمی ناراحت بودند، هرچند علت نیامدنش را برای ما توضیح داده بود. من هم کمی دلم گرفته بود، امروز جای خالی دو نفر را احساس می‌کنم، پدری که در بچگی از دست داده بودم و همسری که از امروز قرار بود یک عمر در کنارم باشد.
کتاب "حس غریب پروانگی" در ۵۰۰ جلد به چاپ رسیده که علاقمندان می‌توانند در کتابفروشی‌های معتبر سطح شهر خریداری کنند.

رضا رضایی مجد

منبع خبر

نظرات بسته شده است.