منصور منم منم منم منصور

منصور منم منم منم منصور

شاپور جورکش در مقاله‌ای با عنوان «منصور منم منم منم منصور» به «مناسک عرفان و تجلی رئالیته در شعر منصور اوجی» پرداخته است.

به گزارش ایسنا، در پی درگذشت منصور اوجی، در بخشی از مقاله شاپور جورکش، شاعر شیرازی همشهری او، می‌خوانیم: شعر اوجی ویژگی­‌های دوگانه­ شاعر را حمل می‌­کند: عرفان و رئالیته. شور و شعر و سودای اندرزگری. سرایش شراب و زهد و پرهیز. در دفتر شعر میوه­‌هایش تو را به خوان می­‌خواند و خودش قناعت‌­وار لب می­‌بندد. معیشت او از راه تدریس علوم تربیتی و فلسفه آموزش و تربیت معلم می­‌گذرد. تدریس را دوست دارد و به رغم شایستگی و شناختش از ادبیات، کمتر می­‌کوشد که تدریس ادبیات را ممر درآمد قرار دهد. این نوع نگاه به ادبیات که به شعر او هم رنگ خاصی می­‌دهد، اگر قدسی­‌ماب و عارفانه نباشد، آیینی زاهدانه است. هم­چنان که برای سرایش شعر هم مناسکی سماع­‌گونه قائل است.

دفتر کوتاه «مثل آه» که منتشر شد، از آقای اوجی پرسیدم چرا در این مجموعه برخی شعرهای ضعیف کنار شعرهای قوی قرار گرفته؟ به شوخی و تفاخر گفت: برای آن­‌که چشمم نزنند. در کتاب­‌های اوجی معمولاً این حرز چشم‌زخم وجود دارد.

اما تجربه­ اوجی در روند شعر معاصر از منظری دیگر قابل اعتناست: چالش عرفان با رئالیته در شعر او. هرچند تظاهرات عرفانی در شعر او جدلی بین آموزه‌­های مولانا و خیام متجلی می­‌شود، اما عرفان پیوسته از عناصر ذهنی او بوده و توجه به تطور آن در شعرهای دوران جوانی و سال­‌دیدگی شاعر، تجربه‌­ای است که در این دوران گذار ارزش دقت نظر دارد. تفاخرات عرفانی در اشعار جوانی و میان­سالی او در شعری مثل: منصور منم، منم، منم منصور (سال ۴۷) شاخصه­‌های عرفان ایرانی را دارد. و عرفان متأثر از بودیسم در شعرهای کهن­سالی او نمود دارد که شعر نیایش (سال ۷۱) رد آن را نشان می­‌دهد.

خدایا

خداوندا

دیگر بارم اگر به جهان بازگردانیدی

نه می­‌خواهم دریایی باشم دیگر

و نه دیگر جنگلی

و نه پلنگی

تنها می­‌خواهم با ارزان­‌ترین پرندگان خاکت، هم‌­آواز باشم

با گنجشکانت هم‌­آوا

در صبح زود

(باغ و جهان مردگان، سال ۷۱)

در این شعر، آموزه‌­های وحدت وجود عرفان ایرانی، با چرخه تناسخ عرفان بودایی همراه است. همین مضمون را ساده‌­تر و عریان­‌تر در هایکوهای ایسای چنین می‌­خوانیم:

چه شاد و مهربانند آنان

اگر بار دیگر زاده شوم، شاید

پروانه‌­ای باشم در کشت­زارها

(لاک پوک زنجره، از کیمیه مائه را، ترجمه ع. پاشایی، ص ۸۷)

منتها آن ایجاز و تعلیقی را که شاعر ژاپنی با شاید ایجاد می­‌کند، در شعر اوجی جای خود را به تحکمی شطح‌­آمیز می‌­دهد، غیر از جلوه‌­های ظاهری و تکرار کدهای عرفانی مثل: نور، عشق، شراب و … وزن و ریتم‌­های تکرارشونده­ خیلی از شعرهای آقای اوجی نیز، حال و هوای سماع و وجد عارفانه را منتقل می‌­کنند که در عین حال برای خود شاعر در حکم آیین و مناسک انگیزش شعر هم هست. این ویژگی شعر آقای اوجی، بیش از شاعران دیگر مخاطب را به این صرافت می‌­اندازد که در گذار از سنت، جایگاه عرفان کجا خواهد بود؟

گرایش اوجی به عرفان با جدلی درونی همراه است که در آن جذبه‌­های سماع مولانا با دم غنیمت‌شمری و واقع­‌نگری خیام و اصول دودو تا چارتایی او در کشاکش‌­اند. و این کشاکش در شعر اوجی که معمولاً با ریتمی سماع­‌وار به عنوان انگیزش الهام آغاز می‌شود، به نفع خیام ختم به خیر می‌شود. ریتم سماعی شعر با ارغوان نگویید …

گیسو­ شبق دریا

پشتش

کمان کامل

از آسیا

شبانه

آسیه‌­سار (دیدند)

گیسو­سپید

برگشت

اما نقطه­ عطف آن­‌جاست که در شعری که سماع‌­وار آغاز می‌­شود، شاعر از عناصر واقعیت وردی می­‌سازد تا در وجدی عارفانه به احضار ابژه برسد. شعر اوجی جوهره‌­ای ناسوتی دارد که در اوج جذبه تماس خود را با واقعیت نمی‌­گسلد. اگر چنین تجربه‌­ای با این تئوری غربی که واقعیت به تنهایی قله‌­ای نیست که فتحش غرورآمیز باشد هم‌پایی نمی‌­کند، همین بس که نیاز فرهنگ ما را که اغلب به صورت مخدوش و ناقص با رئالیته برخورد کرده، پاسخ می‌­دهد.

در شعر اوجی نگاه به جهان خیامی و توجه به رئالیته رودرروی ایده‌­الیسم عرفان قرار می­‌گیرد. شعر اوجی حدیث نفس و ذهن روشن­فکر نیست؛ روایت ابژه­ خارج از ذهن و دم دست است. اما اوجی می‌­داند که این اشیا به خودی خود شعر نیستند و هستند:

«نه این پنجره، نه این شکوفه نارنج و گنجشک صبح

هیچ‌­کدام به تنها کفایت شعری را نمی‌کند. هیچ­‌کدام

که سراپا چشم باید باشی و هوش

چشم به راه تلنگری بی­گاه بر رگ جانت تا قلمی برگیری و

بنویسی که این پنجره

و این شکوفه

و این گنجشک صبح

هرکدام شعری است به تمام

تنها کافی است چشمی آن­‌ها را ببیند و هوشی آن­‌ها را

بشنود و

قلمی برگیرد …ـ»

(شعر چیزی است، ص ۷۸)

انتهای پیام

منبع خبر

نظرات بسته شده است.