فوتبالیستی که پس از ۳۰ سال دوباره پیدا شد!
به گزارش رزنیوز، روزنامه سوئیسی «بلیک» او را در یکی از روستاهای شرق سوئیس شناسایی کرد. ماجرا از جایی شروع شد که کلر به خاطر نارضایتی از بیتوجهی صاحبخانه به وضعیت خانهاش، از طریق واتساپ تهدیدی خطاب به او ارسال کرد. این پیام خشمگینانه باعث شد صاحبخانه شکایت کند و حکم جریمه ۱۵۰۰ فرانکی علیه کلر صادر شود. این پرونده و مدارک مرتبط به دست روزنامه «بلیک» رسید و هویت واقعی او را افشا کرد.
مارکو کلر زمانی در آلمان شرقی بهعنوان یکی از استعدادهای بزرگ فوتبال شناخته میشد: قهرمان اروپا زیر ۱۸ سال، سوم جهان در زیر ۲۰ سال و قهرمان لیگ آلمان شرقی با باشگاه بیافسی دینامو – باشگاهی که تحت نفوذ رئیس سازمان اطلاعات استازی، اریک میلکه، بود. عکسهای قدیمی از او در جدالهای تنبهتن با ماتیس سامر و ریکو اشتاینمان حکایت میکند. حضور او در تیم ملی آلمان شرقی قطعی به نظر میرسید.
اما درست پیش از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، کلر همراه با نامزدش به غرب فرار کرد. قرار بود در تیم اماسوی دویسبورگ زندگی جدیدی را آغاز کند، اما به جای آن با مصدومیتها، مشکلات الکلی و قمار دستوپنجه نرم کرد و سقوطش بسیار سریع بود. در جشن سال نو ۱۹۹۰، در حالی که مست بود، مدیر باشگاه را مورد ضرب و شتم قرار داد. اخراج، ورشکستگی و نابودی رویاها؛ این سرنوشت تلخ ستاره سابق فوتبال آلمان شرقی بود.
«کاش فرار نمیکردم»، او امروز میگوید. «این بهترین تصمیم نبود. وقتی رسیدم، دوران تغییر و تحولات شروع شده بود.»
مارکو کلر پس از بازگشت به برلین در لیگهای محلی فوتبال بازی کرد و به عنوان باغبان مشغول به کار شد. اما مشکلات ادامه داشت: در حالی که ۲.۱ دهم درصد الکل در خون داشت پشت فرمان بود، مشمول تعلیق قضایی شد، درگیری فیزیکی پیدا کرد و سپس برای مدتی ناپدید شد.
کلر به تدریج به یکی از اسطورههای گمشده نسل فوتبال آلمان شرقی بدل شد. سالها رسانهها و هواداران بینتیجه به دنبال او گشتند. حتی شایعاتی درباره دخالت سازمان استازی در ناپدید شدنش مطرح شد. اما هیچکس نمیدانست او واقعاً کجاست و آیا هنوز زنده است یا نه.
حالا، در سال ۲۰۲۵، مارکو کلر دوباره حرف میزند: «حالم خوب است، فقط کار کمی اذیتم میکند.»
و درباره همه آن شایعات و حدس و گمانها میگوید: «واقعا از این حرفها خستهام.»
او تأکید میکند که ناپدید نشده است. فقط فوتبال را کنار گذاشته و بعد به کار مشغول شده است. «همین و بس. کجا میتوانستم پنهان شوم؟»
او خانهاش را ترک کرده و به جایی دیگر رفته است. مقصد بعدیاش همچنان راز باقی مانده است.