یک امضاء پای دو زندگی؛ پشت درهای کمیته فرزندخواندگی بهزیستی چه میگذرد؟
اینجا هیچ پروندهای صرفاً برای پایان یافتن یک روند اداری بررسی نمیشود؛ هر انتخاب، مسیر دو زندگی را دگرگون میکند: کودکی که هنوز نام و نشانی ندارد و زوجی که سالهاست چشمانتظار شنیدن واژه «مادر» و «پدر» هستند؛ این، روند همیشگی کارشناسان بهزیستی است؛ بررسی دقیق متقاضیانی که پس از سالها انتظار، امیدوارند بتوانند کودکی را در آغوش و مسئولیت او را به عهده بگیرند، اما پشت تمام این فرایند، فقط یک چیز برای بهزیستی اهمیت دارد؛ «استیفای حقوق کودک».
به گزارش رزنیوز، شاید در میان اخبار و گزارشات خبری، همهچیز تنها به چند بند خشک و خالی در آییننامه و قانون فرزندخواندگی خلاصه شود؛ اما برای کارشناسان بهزیستی، ماجرا هیچگاه صرفاً تیک زدن چند خانه روی فرم نیست؛ آنها روبهروی آدمهایی مینشینند که رویایشان «پدر» یا «مادر» شدن است، اما تصمیمشان باید به نفع کودکی گرفته شود که هنوز حتی نمیداند دنیا چه شکلی است. اینجا معیارها فقط سن، درآمد و سلامت روان نیست؛ نگاه، لحن، حتی مکثهای میان جملهها معنا دارند. هر پاسخ، هر تردید، میتواند تصویری از آینده کودکی را شکل دهد که قرار است در آغوش همین آدمها بزرگ شود.
اقدام برای فرزندخواندگی، بیش از آنکه صرفاً یک روند اداری در بهزیستی باشد، تلاشی است برای پیوند دادن دو نیاز انسانی؛ چیزی میان «آغوش خالی» و «کودکی بیپناه» و به همین دلیل هم هر جلسه کمیته فرزندخواندگی به گفتوگویی حساس و سنگین تبدیل میشود؛ جایی که کارشناسان نه تنها پروندههای متقاضیان، بلکه زندگی آنها را مرور میکنند.
حالا جمعی از کارشناسان بهزیستی برای تعیین سرنوشت نوزادی که هنوز نه چهره و نه حتی نام و نشانش مشخص نیست، دور میزی در یکی از اتاقهایِ آخرین طبقه شیرخوارگاه شبیر نشستهاند؛ روزی که برای نخستینبار، سازمان بهزیستی استان تهران تصمیم گرفته فرایند بررسی و تصمیمگیری در واگذاری کودکان بیسرپرست و بدسرپرست را در قالب یک اتاق شیشهای و با حضور اصحاب رسانه برگزار کند تا با این حرکت نمادین، برای شفافیت، اعتمادسازی و نشاندادن واقعیات، پشت تصمیمهای دشوار قدم بردارد.
ساعت از ۸ صبح گذشته و در هرکدام از اتاقهای آخرین طبقه از شیرخوارگاه، کمیتههای تخصصی بهزیستی در حال برگزاری است؛ روی یکی از درها، کاغذی چسبانده شده که روی آن نوشته شده «کمیته فرزندخواندگی». همه اعضای کمیته شامل مدیرکل استان تهران، معاون سلامت اجتماعی، کارشناسان دفتر فرزندخواندگی، کارشناس حقوقی و کارشناس خانواده و پشت میز نشستهاند. روی میز چند پوشه، با نامهایی که هرکدام در انتظار تصمیمی سرنوشتساز هستند، گذاشته شده و پشت هر صندلی، چهرههایی نشسته که هر کدام در تصمیمگیری برای بهتر شدن سرنوشت کودکان بیسرپرست و بدسرپرست نقش دارند.
تا دقایقی دیگر، سرنوشت زوجی که ۱۱ سال در انتظار در آغوش کشیدن فرزندشان هستند، وارد این اتاق میشوند و مشخص میشود که آیا آنها شایسته پدر و مادر شدن برای یک کودک هستند یا خیر. پیش از ورود آنها، دو نفر از مسئولان اداره کل بهزیستی شهرستان ورامین برای تشریح وضعیت این زوج وارد اتاق میشوند؛ طبق اظهارات آنها، زن به نام “آزاده” ۳۷ ساله و مرد به نام “امیرحسن” ۳۸ ساله هستند و ۱۱ سال است که ازدواج کردهاند. خانم دارای مدرک لیسانس الهیات و معاون پرورشی و همسرش دیپلمه است. در گزینش از نظر مالی، فرهنگی و اجتماعی از شرایط خوبی برخوردارند و مورد تایید کارشناسان بهزیستی این شهرستان است و براساس تقاضای زوج، آنها متقاضی فرزند نوزاد دختر هستند؛ موضوعی که کارشناسان حاضر بهزیستی دربرابر این خواسته کمی درنگ میکنند.
فاطمه محمدیسرشت، مسئول فرزندخواندگی بهزیستی استان تهران، از کارشناسان حاضر در کمیته برای ورود زوج نظرسنجی کرده و درنهایت با تایید مسئولان، زوج وارد اتاق میشوند. در جریان بررسی پرونده خانواده متقاضی فرزندخواندگی، آنچه آشکار میشود این است که کارشناسان کمیته هرکدام براساس وظایف خود شرایط زوج متقاضی را به موشکافانه بررسی میکنند و از آنجایی که هدف اصلی بهزیستی استیفای حقوق کودک است و نه صرفاً پاسخ به خواست خانوادههای متقاضی، آنها بیشترین توجه و دقت را برای انتخاب خانواده مناسب یک کودک به خرج میدهند. یکی از مسئولان شهرستان ورامین که میگوید «از بین ۱۰ خانوادهای که در شهرستان متقاضی هستند، ۷ مورد آنها رد و ۳ مورد تایید میشوند» این جمله مهر تاییدی است بر رویکرد دقیق و حساس کمیتههای فرزندخواندگی.
با صدای باز شدن در، گفتوگوهای کارشناسان لحظهای قطع میشود. زنی ریزنقش و مردی لاغراندام و نسبتاً قدبلند وارد اتاق میشوند، سلامی کوتاه به حاضرین میدهند و آرام روی صندلی کنار دو مسئول بهزیستی شهرستان ورامین مینشینند. در نگاه هر دو، استرس و نگرانی موج میزند، اما لبخندی کنترلشده بر لب دارند؛ لبخندی که میخواهند حتی برای چند لحظه، سالها انتظار و آرزوی در آغوش کشیدن فرزند را پنهان کنند.
مسئول فرزندخواندگی بهزیستی استان تهران برای آغاز جلسه، در ابتدا اعضای کمیته را معرفی میکند و پس از آن، از آنها میخواهد برای آشنایی بیشتر درباره خود، خانواده، انگیزه و علایقشان صحبت کنند. آزاده شروعکننده است: «۳۷ سال سن دارم. کارشناس الهیات گرایش ادیان و عرفان هستم. چهار ساله که به عنوان مربی امور تربیتی در اداره آموزش و پرورش منطقهای پیشوا مشغول به کارم. پدرم بازنشسته فرهنگی و مادرم خانهداره. دو خواهر و برادرم هر سه معلم هستند. من و همسرم ساکن ورامینیم و خانواده خودم ساکن شهرستان پیشوا هستند.»
محمدی سرشت: خواهر و برادرتون متاهل هستن؟
آزاده: ما سه تا خواهر و یک برادریم که همه ازدواج کردیم و من فرزند سوم خانوادهام.
محمدی سرشت: همه خواهر و برادرهاتون فرزند دارند؟
آزاده: بله
محمدی سرشت: کوچکترین نوه خانواده چند سالشه؟
آزاده: قراره ۷ ماه دیگه به دنیا بیاد.
محمدی سرشت: همه از تصمیم شما مطلع هستند؟
آزاده: بله، خیلی استقبال کردن. پدر و مادرم و خواهرا و برادرم، خیلی مشتاقانه این مسیرو با ما طی کردن و جویای لحظه به لحظه این مسیر هستند که در چه مرحلهای هستیم و از نظر اونها کار پسندیدهایه.
محمدی سرشت از امیرحسن میخواهد که او هم خودش را معرفی کند؛ مردی کمحرف و سر به زیر که خودش را اینطور معرفی میکند: «مدرکم دیپلمه و گاوداری صنعتی دارم. میزان درآمدم ۴۵ تا ۵۰ میلیون هست و سرمایهگذارم.»
محمدی سرشت: چندتا خواهر و برادر دارید؟
امیرحسن: دو تا برادر و یه خواهریم. دو تا برادرهام مجرد هستند، اما خواهرم ازدواج کرده و دوتا فرزند داره.
محمدی سرشت: انگیزه شما از اینکه پیش ما اومدید چیه؟
امرحسین مکث میکند. مکثی که از سر هیجان و استرس او را به سکوت واداشته است.
محمدی سرشت: میدونیم که اومدید از ما بچه بگیرید، چرا میخواید از ما بچه بگیرید؟
امیرحسن، منمن میکند. آزاده اما برای پاسخ به این سوال از مسئول کمیته اجازه میگیرد و پاسخ این سوال را اینطور میدهد: «۱۰ ساله که تقریباً ازدواج کردیم، طی این ۱۰ سال از همون بدو ازدواجمونم برای بچهدار شدن تلاش کردیم اما خب قسمت ما اون مسیر نشد و با اقدامات درمانی که انجام دادیم اون مسیر برامون میسر نشد. یه سری گزینههای دیگه مثل تخمک اهدایی پیش روی ما قرار دادند که نه من و نه همسرم این مسیر رو قبول نکردیم. طی این مدت با همفکری که با هم داشتیم، ترجیح دادیم مسیر دیگهای رو برای پدر مادر شدن تجربه کنیم، مسیری که قشنگتره و نوزادی که به این دنیا اومده و سرپرستی نداره رو به سرپرستی قبول کنیم تا اون مسیری که معلوم نیست ما به هدف برسیم یا نرسیم؛ ترجیح دادیم این مسیرو انتخاب کنیم و هر دو مشتاقانه عاشق پدر و مادر شدن هستیم و این رو نتونستیم کتمان کنیم. دوست داریم هرچه سریعتر صاحب فرزند شیم و اونچه که در توانمونه نثار فرزند کنیم.»
محمدی سرشت برای آگاهی بیشتر زوج، نکتهای به صحبتهای آزاده اضافه میکند: «ما فرزند فاقد سرپرست نداریم. ۹۹ درصد این کودکان دارای سرپرست هستند اما سرپرست موثری نیستند. چند جلسه مشاوره رفتید؟»
آزاده: ۶-۷ جلسه با دکتر رادمنش توی شهرستان شهرری و ۲-۳ جلسه با آقای رحمانی مشاوره شدیم. من خیلی از صحبتهای آقای رحمانی استفاده کردم. اینو میدونیم فرزنددار شدن؛ چه فرزندی که به صورت ژنتیکی در خانواده متولد بشه و چه فرزندی که قرار باشه هر خانوادهای قسمتش بشه، یه مسیر پرتنشه. فرزنددار شدن پرچالشه و خیلی بهتره که هر فردی یه سری مسائل رو بدونه و مطلع باشه که به چه صورت باید حل کنه. درسته که یکسری چالشهایی توی زندگی زن و شوهر هست، ولی با اومدن بچه یک سری مسائل سختتر میشه، به همین دلیل سعی کردیم که با همسرم قبل از اینکه صاحب فرزند بشیم یه سری مسائل رو حل کنیم و اگر خدای نکرده مشکلی پیش بیاد، سعی کنیم حتماً از مشاوره استفاده کنیم.»
محمدی سرشت: پیشنهاد فرزندپذیری از جانب کدوم یک از شما دو نفر بود؟
آزاده: من این پیشنهاد رو دادم، ولی همسرم بلافاصله استقبال کرد و اصلاً نگفت که باید فکر کنم. حتی خودش یکی دو مرتبه که من فقط بیان کردم، به من گفت کی پس میخوای برای فرزندپذیری اقدام کنی؟ و خودشون هم پیگیر این مسیر بودن.
محمدی سرشت: در مورد بچههایی که وارد سازمان میشن چقدر اطلاعات دارید؟
آزاده: میدونم که این بچهها یا خانوادههای درستی نداشتن، یا مادر یا پدر معتاد بوده یا به هر دلیل دیگهای خانوادههای خوبی نداشتن یا فاقد سرپرست موثر بودن.
محمدی سرشت از امیرحسن هم این سوال را میپرسد: “بابا” شما به ما بگید که بچهها با چه آسیبهایی وارد سازمان میشن؟
امیرحسن: پدر و مادر خوبی نداشتن، یا معتاد بودند و یا محبتی ندیدن. در این حد میدونم.
محمدی سرشت اما برای روشنگری بیشتر این زوج پاسخ آنها را تکمیل میکند: «آسیبها انواع مختلفی دارن؛ مثلا یکیش غفلته، یعنی پدر و مادر بچه رو مدرسه نمیفرستن. آسیب دیگه آسیب روانی هست که بچه تحت خشونت بوده و به لحاظ روانی آسیب دیده. آسیب جسمی که حتی بچه کتک میخورده و از غذا محروم میشده و سوء تغذیه داشته و آسیب جنسی. براساس رده سنی شما، انشالله فرزند شما، نوزاد خواهد بود.»
امیرحسن کمی دلگرم میشود و زیر لب میگوید «توکل بر خدا» محمدی سرشت ادامه میدهد: «اما بچه نوزاد چه آسیبهایی دیده؟»
امیرحسن اطلاعاتی برای پاسخ به این پرسش ندارد. سکوت میکند.
محمدی سرشت رو به آزاده میگوید: «مامان شما بگو؟»
آزاده فورا جواب میدهد: «اصولاً نوزادهایی که به بهزیستی سپرده میشن، شاید مادر معتادی داشتن و بچهای که به دنیا اومده به دلیل استفاده مواد مخدر توسط مادر در دوران بارداری، مواد در بدن بچه مونده و طی زمانی که نوزاد در بیمارستان بستریه، براش پاکسازی انجام میشه و ممکنه بعدها این موضوع از سن سه سالگی به بعد در کودک بروز کنه، مثلا کودک دچار بیشفعالی یا اوتیسم بشه که اینها ممکنه بعدها خودش رو نشون بده.»
محمدیسرشت: نسبتا آگاهی خوبی داری، اما من تکمیلش میکنم. نوزادان از زمان جنینی آسیب رو تجربه میکنند. مادر معتاد به طبع در جای خوبی زندگی نمیکرده و مواد مصرفی ممکنه هر آسیبی رو به کودک وارد کنه. ممکنه نوزادان نارس باشه و گاها زود به دنیا بیاد. اصولا این کودکان زود به دنیا میان و تا ۳۰ روز توی دستگاه میمونن، بعد از سمزدایی، وارد بهزیستی میشن، ولی چون از مواد جدا شدند، ابتدای امر به خاطر جدا شدن از مواد، تشنج میکننو دو قرص به اسمهای فنوباربیتال و لولول براشون تجویز میشه که تا زمانی که پزشک اون رو قطع نکرده، شما حق قطع کردن اون رو ندارید و اکثر بچهها به این شکل هستند. ضمن اینکه بچههایی که معرفی میشن با توجه به این شرایط نمیتونیم بگیم حتماً بچههای سالمی هستند و هیچ مشکلی ندارن، اما ما با توجه به پرونده پزشکی که در حال حاضر داریم اونها را به شما معرفی میکنیم. یعنی یکسری بررسیها و آزمایشات روی کودک انجام شده که مشخص میشه کودک دچار ایدز، هپاتیت و معلولیت نیست و بچه سالمه اما در عین حال این بچه سالم، ممکنه استرابیسم باشه، یعنی دچار انحراف چشم باشه. این انحراف ممکنه تا دو سالگی کودک، خود به خود درست بشه و مشکلی نداشته باشه و گاها ممکنه با یه جراحی کوچیک رفع بشه. ممکنه کودک پا پرانتزی باشه. ممکنه بچه نیاز به کار درمانی داشته باشه؛ اکثر بچههامون به این شکلن. به این بچهها، بچههای با پیگیری درمان نمیگیم، اما بچههایی که با پیگیری درمان معرفی میشن، بچههایی هستن که نیاز به جراحی و پیگیریهای مداوم طی چند سال دارند که شاید درمان بشه و شاید هم نشه، اما خانوادههایی هستند که به دنبال فرزندپذیری کودکان با شرایط پیگیری درمان هستند. چه بسا خانوادهای وجود داره که سه کودک دارای ویروس hiv رو نگهداری میکنه. اما بچهای که به شما معرفی میشه، با پرونده پزشکی فعلی، سالمه و شما میتونید پرونده کودک رو جهت بررسی بیشتر به پزشک خود ارائه بدید که یا تایید میشه یا پیشنهاد آزمایشات بیشتر به شما میده و در شیرخوارگاه، پزشک این اجازه رو به شما میده. میتونید پرونده کودک رو به پزشک نشون بدید. اگر مشکلی نداشت فرزند رو میپذیرید. اگر کودک رو بعد از طی این پروسه به فرزندخواندگی بردید و بعد از مدتی بیماری در کودک بروز پیدا کرد، چیکار میکنید؟.
آزاده: بچهمونه، فرقی نمیکنه، همه کار براش میکنیم، اگه از لحاظ روحی به روانشناس نیاز داشته باشه سعی میکنیم از روانشناس و روانپزشک که زیر نظر خود بهزیستی هست کمک بگیریم و اگر نیاز به کارهای پزشکی داشته باشه، حتماً براش هر کاری که در توانمون باشه انجام میدیم، چون ما دیگه اون فرزند رو پذیرفتیم و فرزندمونه. اونچه که در خودم و همسرم میبینم احساس میکنم که آدمای مسئولیتپذیری بودیم و انشالله در ادامه مسیر هم مسئولیتپذیر خواهیم بود.
محمدی سرشت: چه اتفاقی بیفته به فسخ کردن این فرزندخواندگی فکر میکنید؟
آزاده: هیچ چیزی باعث نمیشه که به همچین چیزی فکر کنیم.
محمدی سرشت: یعنی هیچ خط قرمزی ندارید که اگر بچه به این شکل بود، به بهزیستی برگردونید؟
آزاده با قاطعیت بیشتر جواب این سوال را میدهد: از زمانی که فرزندی رو به ما معرفی کنند و ما صاحب اون فرزند شویم، اصلاً قراردادی وجود نداره که بخواهیم اونو فسخ کنیم، چون کودک رو با جان و دل پذیرفتیم.
محمدی سرشت: در مورد گفتن واقعیت فرزندخواندگی به فرزند نظرتون چیه؟
آزاده: با نظری که با روانشناس صحبت کردیم، بهترین زمان ۴ تا ۵ سالگی معرفی شده که تحت نظر روانشناس بهزیستی حتماً این واقعیت باید گفته بشه و چیزی نیست که بخوام ازش کتمان کنم.
محمدی سرشت: به چه شکل بیان میکنید؟
آزاده: سعی میکنم از روانشناسان بهزیستی کمک بگیرم و هرچه که آنها صلاح بدونن، انجام میدم. خودم اقدامی نمیکنم که بخوام به مشکل بخورم. اگر گفتن که فرزندتون باید تحت نظر ما باشه، هر چقدر که نیاز باشه بهش میگیم.
محمدی سرشت حرف او را تایید میکند و در تکمیل سخنان آزاده به او میگوید: باید در قالب شعر، داستان، فیلم و انیمیشن از ۳ تا ۴ سالگی این موضوع رو شروع کنید.
محمدی سرشت خطاب به امیرحسن میپرسد: اگر والدین زیستی فرزند برگردند و فرزندشونو مطالبه کنن، چیکار میکنید؟
آزاده: هر آنچه که قانون بگه، ما تابع قانون هستیم.
محمدی سرشت: طبیعتا باید همینطور باشه، البته ما این رو نمیگیم که شما استرس بگیرید یا نگران باشید، اما میگیم که به گوشتون آشنا باشه، تقریبا طی ۱۲ ساله اخیر کمتر از تعداد انگشتان دست، خانوادهای داشتیم که مجبور شدیم کودک رو ازشون پس بگیریم، اما باید بدونید که خدای نکرده اگه این اتفاق افتاد، چارهای جز برگردوندن فرزند ندارید. البته خانوادههایی که مراجعه میکنند و میگن بچمونو میخوایم خیلی داریم، ولی ما بررسیهامونو انجام میدیم و طبق نظر کارشناسی و شرایط خانواده زیستی، دادگاه تصمیمگیری میکنه.
ادامه پرسشها به سایر کارشناسان کمیته فرزندخواندگی واگذار میشود.
کارشناس: از قبل از ازدواج یکدیگر رو میشناختید؟
آزاده: ازدواج ما سنتی بود.
کارشناس: طی این مدت، چه نقطه قوتی همسرتون داشت که زندگی شما دوام پیدا کرده؟
آزاده: ازدواج ما سنتی بوده و شناختی از قبل نداشتیم، احساس میکردم که نسبت به خانواده فرد مسئولیتپذیری هست و خیلی هم خانواده دوست هستن و این دو برام خیلی فاکتور مهمی بود.
کارشناس بهزیستی این بار خطاب به امیرحسن، مجدد سوالش را مطرح میکند: شما چه نقطه مثبتی در همسرتون دیدین که سالها در کنارش و انشالله سالیان سال در کنار هم و با بچهتون کنار هم خوشبخت زندگی میکنید؟
بعد از این پرسش قند در دل آزاده آب و بذر امید و اطمینان در قلبش محکمتر میشود؛ انگشتان دستانش را به هم میفشارد و لبخند روی لبانش مینشیند.
امیرحسن لبخند عاشقانه ای بر لبانش مینشیند، به آزاده نگاه میکند و کاملا مطمئن از نظرش میگوید: آزاده فقط نقطه مثبت داره من هیچ چیز منفی ازش ندیدم. اخلاقش خوبه، از همه نظر کدبانو و خونهداره. نمیتونم بدی ازش بگم.
کارشناس: چه چیزی باعث میشه خانوم عصبانی بشه؟ واکنش همسرتون چیه؟.
امیرحسن: تو زندگیا دلخوری که هست، اما به خاطر کارم نمیتونم وقتمو زیاد تنظیم کنم. یه ذره ناراحتی میکنه و غر میزنه.
کارشناس: وقتی ناراحت میشه چیکار میکنه؟.
امیرحسین: من از قیافش میفهمم و ازش عذرخواهی میکنم.
آزاده: چون کار امیرحسن آزاده و من یه کارمندم، زمان کاریم مشخصه؛ یه ساعت مشخصی میرم سر کار و یه ساعت مشخصی برمیگردم. اوایل یه کم برام سخت بود، وقتی میومدن خونه دوباره از دامداری زنگ میزدن که یه مشکلی پیش اومده و تا میرسیدن مجبور بودن برگردن سرکار. سخت بود ولی سعی کردیم با صحبت کردن با هم کنار بیایم. الان خیلی بیشتر رعایت میکنه که سر ساعت خاصی برگرده، یا زنگ میزنه که ممکنه دیرتر برگرده. شاید اوایل خیلی براش هنوز جا نیفتاده بود که باید هماهنگی با خانوم انجام بشه ولی الان این کارو انجام میدن و یه تماسی میگیرن و میگن و من دیگه اینقدر انتظار نمیکشم.
این بار کارشناس خطاب به آزاده میپرسد که چه چیزی همسرش را ناراحت میکند؟
آزاده: بدعهدی یا بدقولیها اذیتشون میکنه. چیزی نمیگن ولی من از چهرهشون میفهمم.
کارشناس: وقتی عصبانی میشن واکنششون چیه؟
آزاده: چیز خاصی نمیگن، من از چهره شون متوجه میشم.
کارشناس: فرض کنید شما یک بحران رو احساس کردید، واکنشتون توی مدیریت این بحران چیه؟
امیرحسن: تحمل میکنیم و راهکار پیدا میکنیم.
کارشناس: باتوجه به اینکه همسرتون تجربه بچه داری نداره، وقتی که شما خونه نیستید کسی کنار ایشون هست که کمکش کنه؟
امیرحسن: پدر و مادرم هستن.
در تکمیل صحبتهای امیرحسن، آزاده میگوید: با پنج دقیقه اختلاف، پدر مادر همسرم، کنارمون هستن و با ماشین ۱۰ دقیقه از پدر و مادر خودم دور هستیم و به محض اینکه اراده کنم، کنارم هستند.
کارشناس: فکر میکنید والدین شما با دیدن بچه چه واکنشی نشون بدن؟
آزاده: اونطور که صحبت کردیم، پدر مادر من خیلی مشتاقن و حتی مادر من به دنبال اینه که چه زمانی فرزنددار میشیم که برای فرزند ما سیسمونی تهیه کنن و همه اینارو از من میپرسن و مشتاقن که بچه ما را ببینن و میدونم که پدر و مادر امیرحسن هم استقبال میکنن.
امیرحسن: چجوری با پدر مادرتون موضوع فرزندخواندگی رو مطرح کردید؟
آزاده: چون از سیکلهای درمانی که انجام میدادیم، نتیجه نگرفته بودیم، زمزمهاش بود، چون احساس میکردم مامانم وقتی که من به این مرحله میرسم که جواب آزمایشات مدام منفی میشه، نگرانم میشه. بهش گفتم مامان هیچ وقت نگران من نباش، چون من مشتاقم که مادر بشم و اینو در وجودم میبینم که میتونم مادر بشم، گفتم مامان اگر خدا نخواست، مسیر فرزندپذیری رو انتخاب میکنم. وقتی که وارد این پروسه شدیم، بهشون گفتم که ما رسماً وارد این پروسه شدیم. بهم گفت که هر آنچه که خیره براتون اتفاق بیفته و هر آنچه که باعث آرامش تو زندگیتون میشه و زندگیتونو گرمتر میکنه براتون اتفاق بیفته و پدرم گفت که «بابا هر زمانی که تو بچتو بیاری، من به قلبم میچسبونمش»
کارشناس روانشناس بهزیستی خطاب به امیرحسن میپرسد که اگر دیدگاه اطرافیان و دوستان در مورد فرزندخواندگی با دیدگاه خودتان متفاوت باشد، چه واکنشی دارید؟
امیرحسن خونسردانه پاسخ این سوال را میدهد: من در زندگی گوش به حرف کسی نمیدم و کار خودمو انجام میدم. به هیچ عنوان اجازه دخالت نمیدم.
این بار کارشناس حقوقی با سوالات متفاوتی جلسه را ادامه میدهد و خطاب به امیرحسن میگوید: انگیزه شما از انتخاب کردن فرزند دختر چیه؟
امیرحسن: دختر خیلی دوست دارم.
کارشناس حقوقی: اگه خدا بخواد بهتون فرزند بده باز هم میگید دختر؟
امیرحسن: هرچه خواست خدا باشه… الان هم به خدا میسپارم.
آزاده: اصرار به دختر دار شدن نداریم و خدا بخواد ولی اگر هم خودم باردار میشدم با شناختی که از خودم دارم احساس میکنم شاید به دنیای دخترانه و احساسات دختر بچه ها نزدیک تر باشیم.
در پایان این جلسه و پس از چند پرسش جزیی دیگر، در نهایت این زوج برای فرزندخواندگی نوزاد دختر پذیرفته شدند که البته باتوجه به اینکه در حال حاضر فرزند نوزاد دختر در شیرخوارگاه بهزیستی نیست، طبق گفته محمدیسرشت، تا ۴ ماه بعد نوزاد با جنسیت دختر برای فرزندخواندگی به این زوج واگذار میشود.
در نهایت جلسه با امضای صورتجلسه و جمع شدن پروندهها تمام میشود، اما آنچه روی میز باقی میماند، سنگینی تصمیمی است که میتواند مسیر زندگی دو نفر و آینده کودکی را تغییر دهد. آزاده و امیرحسین از اتاق بیرون میروند، آرام و بیصدا، اما آنچه پشت در مانده، فقط چند برگه نیست؛ بلکه سرآغاز راهی است که باید با عشق، صبر و مسئولیت برای این خانواده ادامه یابد.
انتهای پیام
